۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

تو دیگه بچه نیستی!




همه دلشان برای کودکی تنگ می شود. حتی برای آن زمانی که خودشان را خیس می کردند. قدشان 70 سانت نبود هیچ کس در جواب نظرشان جز بارک الله نمی گفت و ..... حالا واقعا" چیست در زمزمه ی مبهم کودکی من هم نمی دانم اما می دانم که کودک خوب و بد رو تشخیص نمی ده! و خوشا به حالش! چون این تعریف یه بچه است. نشنیدی می گن "این بچه است، حالیش نیست" یا "تو چرا، تو که دیگه بچه نیستی"!
و همه چیز از همین جمله آخر شروع می شود همین تو دیگه بچه نیستی آغاز مسئولیت بزرگ شدن است. از آنجایی که باید حساب کنی چقدر غذا می خوری و همان قدر بکشی. همان جایی که تو باید بدانی. چیزی را که همه می دانند. حالا که بزرگتر شده ایم می بینم فلانی 60 سال دارد رئیس جمهور یک مملکت 70 میلیونیست و خیلی چیز ها را نمی داند و ما هم تعجب می کنیم و حیرانیم و از این خیلی کمتر از اینکه یک پسر دبیرستانی خودش را خیس کند.
کمی به دوستی ها نگاه کنیم. دوستان دوره دبیرستان و راهنمایی را من یکی تقریبا" نمی بینم و اصلا" اینها به کنار هر که را می بینم کاری دارم و سر و سر مشترکی. در حالی که کودک بی توجه است به هر خوب و بدی. یک کودک وقتی زیدان را می بیند به اینکه کچل است می خندد و کاری به اینکه او چقدر هوادار دارد و کیست ندارد. به اینکه این گل پر از حشره است و این لباس 30 هزار تومنی را خراب می کند کار ندارد و با پسر همسایه گل بازی می کند . به اینکه این دختر یا پسر چه سودی برای او دارد کاری ندارد همین که با او بازی می کند کافیست .
فراموشی مسئولیت لحظه ی سبک کودکیست. و هر عصیان این را به همراه دارد. بی توجهی به اینکه چه خواهد شد و روی مبل پریدن تا مرز شکستن آن. و ما بی توجه به هر مسئولیت به خیابان می ریزیم و سطل آشغال خالی می کنیم و آتش می زنیم. یا که سنگ پرت می کنیم و می خندیم یا .... ولی خیلی زود است که کسی اعدام شود به جرم پرتاب سنگ بی تفاوت به اینکه این سنگ مگر به چه کسی خورده محارب با خدا اعلام می شود و اعدام می شود. که تو سنگ را به خدا نشانه رفته بودی و نباید می رفتی....
افرادی هستند که در ژست بلوغ غرقه اند. افرادی که شوخی ندارند، نمی خندند، دستور می دهند، تنبیه می کنند.....
چه کسی اولین بار گفت تو دیگر بچه نیستی؟ چرا؟ برای اینکه رختخواب ها مرتب شود یا غذا در بشقاب نماند؟ آیا این دلیل پدید آمدن تفکر بلوغ است؟ یا که اول بار گرگی به غار جد ما حمله کرد و همه چیز جدی شد؟ اولین بار چه کسی برتری بلوغ را اثبات کرد؟ یک جوان غار نشین 100 کیلویی برای دور و بری ها ی کوچکتر؟ چه کسی و به چه دلیلی لبخند را خط زد؟ چه شد که خوب و بد اینقدر جدی شد که دیگر در دنیای ما جایی برای آن نبود و دنیای دیگری به نام آخرت طلب کرد؟ چه کسی اول بار ترسید؟ چه کسی تعظیم کرد؟ چه کسی تعظیم خواست؟..............
هزاران هزار سوال ذهن مرا پیچانده؟ چه کسی اول بار گفت بعضی سوال ها را نباید پرسید و بعضی حرف ها را نباید زد؟ همه ی سوال های من از این اولین هاست! ور نه این کودکان 180 سانتی تنها چون میمون تقلید می کنند نقشی که آموخته اند را! و دو ست دارم شما بگویید. آیا من با نیم میلیون سال تکامل نمی توانم در بحث این موجودات نئاندرتال را شکست دهم؟ نمی توانم قانعشان کنم اشتباه کرده اند؟ نیک می دانید که انسانی با این شمایل

از پس چون منی برنمی آید پس لجاجت نکنید. کمی سست تر، کمی بی خیال تر، کمی با هیجان تر، کمی شیطان تر، کمی خنده رو تر، کمی بچه تر باشید! یا حداقل ژست های بلوغتان را برای من علم نکنید که با بزرگترین بالغتان به بحث نشسته ام.
عرفان طالب زاده


۷ نظر:

Defunct گفت...

سلام , خوبی؟
دقیقا متوجه نشدم منظورت از واژه بلوغ چیه ولی به هر حال...
با تو هم عقیده ام که ژست های بالغ شدن(از هرنوعش)نمی تونه دلیلی بر بلوغ فرد باشه...
کمی بیخیال تر ,کمی خندهه رو تر و...باید بود.
شاید ابر انسان های آینده به تناسب تکامل بهتر فیزیولوژی بدنشون بلوغ نهایی رو محقق کنن!!!

يانوس گفت...

سلام
دايي عرفان اين ديگه چه وضعيه كه نمي شه نظر گذاشت. تمام نعشه گي فكر مي پره بعد از دوبار نوشتن و ثبت نشدن.
موميايي خيلي جالب بود دو بار هم چيزكي نوشتم كه خوب نشد كه بشه.
به قول حسين پناهي من دلم مي خواد برگردم به كودكي پشت سوال...
من می خوام برگردم به کودکی برگردم تا با تیرکمونی که از تو کوچه پیدا کردم و دور از چشم مادرم پشت گلدون شمعدونی قایم می کردم جهان رو فتح کنم ...

Saghi Irani گفت...

درود عرفان جان
ای بابا ... کامنت و تعدادش واسه من زیاد اهمیتی نداره که بخوام برای بالا بردن شماره ی قسمت نظرات وبمو آپ نکنم. مشکلی داشتم و دارم که باعث میشه نتونم زیاد بیام تو نت ... اولین باره که میام اینجا...راستش وقت ندارم بخونم مطلبتو...آخه خیلی طولانیه.سیو میکنم و سر فرصت مطالعه میکنم.اومدم بگم به روزم.

Saghi Irani گفت...

دو هزاریم کجه ! تازه افتاد! تو جنگلی خودمونی؟! دمت گرم!

عبدالله گفت...

بابا تو مثل اينكه تو وبلاگ نويسي هم بيش فعالي !! خيلي زود زود مي نويسي !

آرش گفت...

این آدما با چیزای کوچیک شادند، سرگرم میشن. وقتی اتو کشیده و جدی ان فکر میکنن مهمن. یه همین سادگی. اصلن پیچیده تر نیست.

kimia گفت...

salam .vaghean movafegham ke in adamha bachehaye 180 santi hastan.vaghean doroste va faghat taghlid mikonan.uhum.hey hey mamad nabudi bebini kuchuluha bozorg shodan.bozorgaye kuchulu.